sØn Øf gØd..

..طلوع کن

Monday, November 08, 2004

..درکوچه‌های کوفه


دیشب شب قدر بود.. بعد از مدتها رفتم احیا.. باز پای کامپیوتر نشسته بودم، مشغول کارهای همیشگی؛ وقت تلف کردن! اما امشب می‌خواستم حتما برم.. به یاد قدیما.. ی
رفتم حموم دوش گرفتم و غسل هم کردم. لباس پوشیدم و رفتم بیرون. اما کجا؟ نمی‌دونستم کجا می‌شد رفت و آیا ساعت دوازده و نیم دیر نیست؟
قرآن کوچولوی صورتی خودم رو برداشتم، به همراه دعای جوشن کبیر. دیدم جایی بهتر از جای همیشگی من نیست، مسجد قبا.. تنها مسجدی که باهاش رفیقم! ی
رفتم تو. چای و خرما دم در بود و یه دوست یا شاید یه آشنای قدیمی.. سلام و چطوری و کجایی و بعد هم رفت تو، منهم.. اما مثل همیشه با گفتن اینکه این چیزا که به گروه خونی تو نمی‌خوره! خوب چاره چیه؟! ی
دوباره همون فضای آشنای همیشگی.. بی اختیار عقب مسجد رو نگاه کردم.. شاید چشمم دنبال خودم می‌گشت.. منی که با دوستم اون عقب نشستیم و داریم می‌خندیم.. همون پیرمرد ها، همون چهره‌های آشنا و قدیمی.. همه چیز بدون تغییر انگار همه چیز همون جوری منتظر تو مونده، حتا همون پسرایی که چشم بی اختیار دنبالشون میره.. ه
رفتم و یه گوشه نشستم. یه سخنرانی و بعد هم مداحی. چند بار مجبور شدم جامو عوض کنم. هر دفعه به خاطر یه چیز؛ یه بار مردی که هی نگاه میکرد و ابروهاشو بالا مینداخت! اول فکر کردم شاید مشکل از منه.. اما خوب هر کسی تو مسجد باید یه تیک عصبی داشته باشه.. اعصابمو خورد کرد با اینکه سعی میکردم نگاش نکنم. یه بارم یه پیرمردی که پاشو دراز کرده بود درست بغل من.. یه بار پاش به من خورد و من هر چی عقب جلو رفتم هنوز سردی پاشو حس میکردم! آخرش رفتم یه جای دیگه نشستم.. منم مثل این بچه‌ها از همه چیز عصبانی میشم! ی
دیشب سینه هم زدم! بعد از مدتها.. شاید چند سال؛ یادم نمیاد حتی تو تاسوعا عاشورا هم سینه‌ای زده باشم، جدیدا.. ی
در اوج جدی بودن، بعضی وقتها خندم می‌گیره! مثل دیشب؛ در حالی که منهم مثل بقیه، دقیقا مثل بقیه آدمهای توی مسجد مشغول سینه زدن بودم، یهو خندم گرفت! از دیدن اینهمه آدم به اضافه خودم که داریم با یه شعر سینه می‌زنیم. همین! خیلی جالبه! کاری که هیچ فایده‌ای نداره. بعد یهو تبدیل به یه بازی میشه! و خب من خیلی خندم میگیره از این بازی! مگه بازی واسه خنده نیست؟
و«وای علی کشته شد؛ شیر خدا کشته شد» با این شعر سینه زدنها ریتم تند میگیره، همه می‌گن و می‌زنن. بعد یهو نمی‌دونم چه جوری میشه که قسمت اول میشه مال جلوی مسجد و قسمت دوم مال عقب. مردم جلو همین جوری سینه می‌زنن و می‌گن «وای علی کشته شد» بعد عقبی‌ها که منم جزو اونام می‌گن «شیر خدا کشته شد»! وقتی این اتفاق واسه ده بار یا بیشتر بیفته، خب خنده‌دار میشه! یه سری آدم در حالی که سینه می‌زنن اینو می‌گن! اطلاع رسانی! و من اون وسطا دارم می‌خندم؛ شدید! اما سعی کردم یه جوری شبیه گریه نشون بدم! چون از این گریه ها زیاده! ی
خلاصه اینم تموم شد! اما آدمهایی که همیشه گریه می‌کنن تموم نمی‌شن! با هر حرفی گریه می‌کنن و هی می‌زنن به پیشونی‌شون! همیشه یه حس دوگانه‌ای به این آدمها داشتم.. اولیش جالب بودن و عجیب بودن اینهاست بدون قضاوت و دومیش هم احساسی که از سادگی اینها دارم.. چقدر راحت گریه می‌کنن بعضی وقتها که دلم لک زده واسه یه گریه مشتی، حسودیم میشه به اینها.. ی
بعد هم که آخونده آومد.. من دعای جوشن کبیر رو در آوردم به این حساب که می‌خوان بخونن! نگو همون اول خونده بودن و الآن فقط قرآن سر گرفتن مونده بود! یه مقدار حرف زد. همش دعا می‌کرد واسه ناموس خودش و مردم! نمی‌دونم بلایی سرش اومده بود یا نه! علی‌الحساب، قرآن سر گرفتیم! ی
بک یا الله.. به محمد.. به علی.. به فاطمة.. بالحسن.. بالحسین.. به علی بن الحسین.. سر "به محمد بن موسی" که رسید نمی‌دونم چرا فکرم بی‌اختیار رفت پیش یکی.. یکی از دوستام که تو مشهده.. هوس مشهد کردم.. هوس شبهای تو حرم.. با اون نور سفید و خاکستری.. و نشستن توی صحن ها و ساعتها مردم رو نگاه کردن و اون پسر بچه‌ای که یه گوشه رو پای باباش خوابیده.. همیشه احساس امنیت میکردم اونجا.. یه جوری که میشد ساعت‌ها نشست و نگاه کرد.. یه جوری هوس کرم یا شاید نذر کردم که یه سر برم مشهد؛ امیدوارم در حد هوس باقی نمونه! ی
موقع دعا کردن شد.. از چهارده نفر مایه گذاشتیم تا خدا تحویلمون بگیره! حالا تهش چی؟! نمی‌دونم چی باید بخوام؟ همیشه میگم خدایا همه چیزو درست کن! ته تهش همینه! کی شده یه چیز درست حسابی بخوام ازش؟! ی
اما حال‌گیریش اینجا بود که هیچی ندادن بخوریم! همه جا سحری میدن! وقتی اومدم دم خونه دیدم یه جا غذا میده مثل جعبه پیتزا! اول گفتم بی‌خیال اما بعدش خجالت رو گذاشتم کنار رفتم دم درشون.. گفتم آقا غذا هست؟ اونم گفت نه تموم شد! منم مثل آقا ها تشکر کردم و رفتم!! به قول مامانم یه چیزی تو خونه پیدا میشه! ی

4 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home

 
Free counter and web stats