sØn Øf gØd..

..طلوع کن

Saturday, August 06, 2005

دست به دست شدن


بیرون می روم. با ماشین مردُم دور موتور را از ۶ هم می گذرانم. می روم قنادی. به حاجی سلام می کنم. حاجی به من سلام می کند. شیرینی می خرم. گز می خرم. می روم بقالی. به حاجی سلام نمی کنم. حاجی به من سلام نمی کند. آب گریپ فروت می خرم با آب پرتقال. می روم گل فروشی. یک شاخه از احمقانه ترین گل را برمی دارم. با مفتول وصل می کنم به کادوی تولد. تولد می روم. شام می خورم. کباب با پلو. با نوشابه ی زرد. با سالاد. می روم اتاق پـُرُو. خودم را می جـَوَم و احساس می کنم بهتر شده ام. chat می کنم. accept می کنم. add می کنم. تلفن می گیرم. زنگ نمی زنم. کلاس می روم. کلاس نمی روم. درس نمی خوانم. شعر می خوانم. تاکسی دربست می گیرم. لات می شوم. دلم می خواهد راننده ی تاکسی را بغل کنم. از جای آنها که بغلشان نکردم. XXL نگاه می کنم. به دخترها فکر می کنم. به دخترهایی که سینه هاشان برجسته است. به دخترهایی که سینه هاشان برجسته نیست. و کفش کتانی می پوشند با جوراب آستین کوتاه. در خیال با آنها سکس می کنم و ارگاسم می شوم. فیلم می بینم. تئاتر نمی روم. روزی نیم ساعت می دوم. بعد دیگر روزی نیم ساعت نمی دوم. کنکور می دهم. رتبه ی خوب میارم. خوشحال می شوم. تمام می شود. و همه ی اینها اتفاق می افتد. و خیلی چیزهای دیگر هم اتفاق می افتد. و من بالای سر اینها، دست به دست جلو می روم. گاهی یک جا می مانم. چند ثانیه، یا چند روز.. بالای دست ها گیر می کنم و بعد دوباره مرا، که انگاری یک جسد را دست به دست رد می کنند. به کجا؟ نمی دانم. بدجوری معلـّقم. از روی دست یک جـُک پرت می شوم روی یک دست دیگر.. مثلا ًخشایار مستوفی. چند روزی روی دست پلی استیشن و چند ماهی یک جای دیگر.. زندگی من همین ماهها و روزها و ساعتهاست.. و من این بالا گیر کرده ام.. نه طلبِ ماندن دارم و نه دلی به دستی می بندم. تلاشی هم نمی کنم که بدانم کجایم. در دستِ کي؟ و کـِی خواهم رفت و چه دستی قرار است مرا تحویل بگیرد. شاید بهتر باشد ـ دستِ کم ـ آرزو کنم دستی از میان دستها مرا بگیرد، گوشه ای ببرد، و با انگشت اشاره اش خاکستر مرا بتکاند. شاید کمی سبکتر بشوم. شاید دستی مرا بیشتر تحمل کند. شاید کسی مرا نگهدارد. شاید بتوانم پیاده شوم، خودم را بتکانم، کفشهایم را ـ خودم ـ بردارم و بپوشم. و بروم.. پیاده و تنها. و نه چندان دوردست؛ همین نزدیکیها.. که خودِ سفر مهم است. شاید هم دست به دست ببرندم جایی دور تر از این نزدیکیها.. جایی که نخست وزیر نداشته باشد و من آزاد باشم. و تی شرت قرمز بپوشم و شاید زیبا بخندم. من در دستان خودم گیرافتاده ام..

11 Comments:

  • At Sunday, August 07, 2005 2:20:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Hollywood's First Blogger
    With summer winding down, it's time to take a look at some of the Hollywood blockbusters that will ... Plus, no one to come in the future will ever have the kind of hard-wired Hollywood Journalist Rolodex that Archerd still maintains.
    Interesting stuff going on here. Keep it up.

    Check me here cherry cheesecake recipeif you wish:-)

     
  • At Sunday, August 07, 2005 9:25:00 AM , Blogger مهدی said...

    زندگی چیه غیر از این دست به دست شدن ها ؟ معلق بودن هم - هرچند گاهی تحملش سخته - شاید بد هم نباشه ، شاید از خیلی چیزها بهتر هم باشه ... نه ؟
    دور و نزدیک مهم نیست ، خود سفر مهمه و احساس رفتن ، گذشتن ، نماندن ، گیر نکردن

     
  • At Sunday, August 07, 2005 4:26:00 PM , Blogger علی said...

    جای همه ی ِ اونایی که بغل نکردی برو سفر میگن چیزی نمونده پاییز بشه

     
  • At Monday, August 08, 2005 8:44:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    بيا و خود دستي باش براي گرفتن كسي كه بر بالاي دستها نيست بلكه در زير پاهاي ديگران افتاده و هر لحظه در لجنزاري كه زير پاهاي انسانهاست فرو ميرود . تو بالاي دستها جابجا ميشوي ولي آن كس كه نيازمند كمك توست در زير پاها لگد مال ميشود. ما بايد براي ديگران باشيم تا پيروز شويم. ما در ابتداي كار هستيم پس خود را فداي آينده مي كنيم... راستي كباب با پلو و نوشابه و سالاد رو همه تاثير گذاشته ها!!!قربانت هومن

     
  • At Monday, August 08, 2005 8:33:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    سلام خوشگل.خوشگل نوشتی.دست ما رو هم بگیر

     
  • At Tuesday, August 09, 2005 3:08:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    منم کباب می خوام. بابا تو چقدر کار انجام ميدی مال من خواب خواب و باز هم خواب

     
  • At Tuesday, August 09, 2005 11:37:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    do u know what? ur smile is one of the most beautiful smiles i had ever seen ... Ageh bekhay T-shirte ghermezamo behet midam!!

     
  • At Tuesday, August 09, 2005 11:37:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    do u know what? ur smile is one of the most beautiful smiles i had ever seen ... Ageh bekhay T-shirte ghermezamo behet midam!!

     
  • At Wednesday, August 10, 2005 10:43:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    بلند بگو لا اله الا الله

     
  • At Thursday, August 11, 2005 12:25:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Feeling lonely? Hook up with Real Singles now for $4.99 to connect, and only $0.99 a min. A true match is only a phone call away. Give it a try 1-800-211-9293.

     
  • At Monday, August 15, 2005 1:29:00 AM , Blogger مهدی برزین said...

    سلام عزیز.سخت و رنج اور.رنج از دست دادن یک فرصت و ترس آنچه از ان میترسیدیم.راستی چرا پست آخرت پیغام نمیگیره.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home

 
Free counter and web stats