sØn Øf gØd..

..طلوع کن

Friday, April 21, 2006

امید

لابلای روزنامه های تلنبار شده، روزنامه‌ی ایران، ٢٢ آذر ٨٤

15 Comments:

  • At Saturday, April 22, 2006 6:32:00 AM , Blogger مهدی said...

    تصور کن - اگر حتا تصور کردنش سخته! - یارو صد سالشه و اومده سر بستر خواهر و در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده با صدای بغض آلود می گه من بالاخره اومدم من همه ش به فکر تو بودم این مدت حالا هم تا آخر عمر کنار هم می مونیم و یک زندگی سرشار از آرامش خواهیم داشت..و!1

     
  • At Saturday, April 22, 2006 5:47:00 PM , Blogger Sepehr said...

    60 years!!! no way:-)

     
  • At Sunday, April 23, 2006 10:28:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    حالا مي‌گم اين آقاهه بد چيزي هم نبوده‌ها. راستشو بگو تو مي‌دوني كجاست؟؟من مي‌دونم خودت يه جا قايمش كردي. اي ناقلا. تنها تنها

     
  • At Monday, April 24, 2006 7:30:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    انتظار طولاني !!!! چه قدر حرف تو دلم داشتم اگه خدا يه ذره به من زبون مي داد

     
  • At Wednesday, April 26, 2006 12:40:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    خداييش قشنگترو نوراني ترو سفيدتر از اميد چيزيو سراغ دارين؟....اميدي كه مترادف با ايمانه...ايمان به زيباي..حالا هر چي ميخواد باشه...يه عشق..يا انتظار برگشتن يه عزيز.

     
  • At Wednesday, April 26, 2006 5:37:00 PM , Blogger شب بین said...

    بعید نیست این آقا میراسدالله الان یکی از وبلاگ نویس های معروف نباشه
    :-)

     
  • At Friday, April 28, 2006 10:24:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    چه ایده ی جالبی ! همیشه بعد از دیدن همچین آگهی هایی از خودم می پرسم یعنی پیداش میشه؟

     
  • At Sunday, April 30, 2006 9:15:00 AM , Blogger koooootah said...

    سلام.تو واقعا یه وبلاگ نویس قابلی.بدون تعارف.گذاشتن یه همچین مطلب چند وجهی ولی کوتاه خیلی عالیه.جالبیش اینجاست حسی که خودت داری اصلا اشکار نیست ولی هرکی کامنت میذاره اشکار حرف میزنه.مثل دیدن از پشت اینه های معروف اتاق بازداشت یعنی منو یاد اون انداخت.خودم نمیدونم که واقعا میشه به این اگهی امید داشت.(در خرابات مغان نور خدا میبینم)

     
  • At Sunday, April 30, 2006 11:59:00 PM , Blogger sina ina said...

    دلم میخواست زنگ میزدم به اون شماره؛ می پرسیدم که چی شد بالاخره.. هر چند شاید پرسیدن نداشته باشه.. بعضی چیزا رو بهتره هیچ وقت نپرسی و هیچ وقت ندونی

     
  • At Monday, May 01, 2006 11:49:00 AM , Blogger Roozbeh Ettehad said...

    آره. بعضی وقتها نباید بپرسی. میتونیم به این خوشبین باشیم که پیدا شده ! موفق باشی

     
  • At Wednesday, May 03, 2006 2:30:00 AM , Blogger پسر قبیله said...

    من نيز از قبيله پسران مي آي..

     
  • At Wednesday, May 03, 2006 6:07:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    امروز سیزدهم اردیبهشت است.

     
  • At Friday, May 05, 2006 11:19:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    برادر یک خواهر . شصت سال انتظار . شصت سال فکر . عزیزترین موجود . دوست داشتنی ترین چهره در دنیای یک خواهر . اصیل ترین احساس . فسیل ؟

     
  • At Sunday, May 07, 2006 7:01:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    فهمیدم که چقدر من خوشبختم

    پ.ک

     
  • At Thursday, May 11, 2006 12:26:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    hsmishe omidi hast hamishee.shayad ye ro0z bargarde ki mido0ne

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home

 
Free counter and web stats