تصور کن - اگر حتا تصور کردنش سخته! - یارو صد سالشه و اومده سر بستر خواهر و در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده با صدای بغض آلود می گه من بالاخره اومدم من همه ش به فکر تو بودم این مدت حالا هم تا آخر عمر کنار هم می مونیم و یک زندگی سرشار از آرامش خواهیم داشت..و!1
خداييش قشنگترو نوراني ترو سفيدتر از اميد چيزيو سراغ دارين؟....اميدي كه مترادف با ايمانه...ايمان به زيباي..حالا هر چي ميخواد باشه...يه عشق..يا انتظار برگشتن يه عزيز.
سلام.تو واقعا یه وبلاگ نویس قابلی.بدون تعارف.گذاشتن یه همچین مطلب چند وجهی ولی کوتاه خیلی عالیه.جالبیش اینجاست حسی که خودت داری اصلا اشکار نیست ولی هرکی کامنت میذاره اشکار حرف میزنه.مثل دیدن از پشت اینه های معروف اتاق بازداشت یعنی منو یاد اون انداخت.خودم نمیدونم که واقعا میشه به این اگهی امید داشت.(در خرابات مغان نور خدا میبینم)
15 Comments:
At Saturday, April 22, 2006 6:32:00 AM ,
مهدی said...
تصور کن - اگر حتا تصور کردنش سخته! - یارو صد سالشه و اومده سر بستر خواهر و در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده با صدای بغض آلود می گه من بالاخره اومدم من همه ش به فکر تو بودم این مدت حالا هم تا آخر عمر کنار هم می مونیم و یک زندگی سرشار از آرامش خواهیم داشت..و!1
At Saturday, April 22, 2006 5:47:00 PM ,
Sepehr said...
60 years!!! no way:-)
At Sunday, April 23, 2006 10:28:00 PM ,
Anonymous said...
حالا ميگم اين آقاهه بد چيزي هم نبودهها. راستشو بگو تو ميدوني كجاست؟؟من ميدونم خودت يه جا قايمش كردي. اي ناقلا. تنها تنها
At Monday, April 24, 2006 7:30:00 PM ,
Anonymous said...
انتظار طولاني !!!! چه قدر حرف تو دلم داشتم اگه خدا يه ذره به من زبون مي داد
At Wednesday, April 26, 2006 12:40:00 AM ,
Anonymous said...
خداييش قشنگترو نوراني ترو سفيدتر از اميد چيزيو سراغ دارين؟....اميدي كه مترادف با ايمانه...ايمان به زيباي..حالا هر چي ميخواد باشه...يه عشق..يا انتظار برگشتن يه عزيز.
At Wednesday, April 26, 2006 5:37:00 PM ,
شب بین said...
بعید نیست این آقا میراسدالله الان یکی از وبلاگ نویس های معروف نباشه
:-)
At Friday, April 28, 2006 10:24:00 PM ,
Anonymous said...
چه ایده ی جالبی ! همیشه بعد از دیدن همچین آگهی هایی از خودم می پرسم یعنی پیداش میشه؟
At Sunday, April 30, 2006 9:15:00 AM ,
koooootah said...
سلام.تو واقعا یه وبلاگ نویس قابلی.بدون تعارف.گذاشتن یه همچین مطلب چند وجهی ولی کوتاه خیلی عالیه.جالبیش اینجاست حسی که خودت داری اصلا اشکار نیست ولی هرکی کامنت میذاره اشکار حرف میزنه.مثل دیدن از پشت اینه های معروف اتاق بازداشت یعنی منو یاد اون انداخت.خودم نمیدونم که واقعا میشه به این اگهی امید داشت.(در خرابات مغان نور خدا میبینم)
At Sunday, April 30, 2006 11:59:00 PM ,
sina ina said...
دلم میخواست زنگ میزدم به اون شماره؛ می پرسیدم که چی شد بالاخره.. هر چند شاید پرسیدن نداشته باشه.. بعضی چیزا رو بهتره هیچ وقت نپرسی و هیچ وقت ندونی
At Monday, May 01, 2006 11:49:00 AM ,
Roozbeh Ettehad said...
آره. بعضی وقتها نباید بپرسی. میتونیم به این خوشبین باشیم که پیدا شده ! موفق باشی
At Wednesday, May 03, 2006 2:30:00 AM ,
پسر قبیله said...
من نيز از قبيله پسران مي آي..
At Wednesday, May 03, 2006 6:07:00 AM ,
Anonymous said...
امروز سیزدهم اردیبهشت است.
At Friday, May 05, 2006 11:19:00 PM ,
Anonymous said...
برادر یک خواهر . شصت سال انتظار . شصت سال فکر . عزیزترین موجود . دوست داشتنی ترین چهره در دنیای یک خواهر . اصیل ترین احساس . فسیل ؟
At Sunday, May 07, 2006 7:01:00 AM ,
Anonymous said...
فهمیدم که چقدر من خوشبختم
پ.ک
At Thursday, May 11, 2006 12:26:00 AM ,
Anonymous said...
hsmishe omidi hast hamishee.shayad ye ro0z bargarde ki mido0ne
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home