sØn Øf gØd..

..طلوع کن

Monday, October 10, 2005

کجایی؟

چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو، دولت بگیر..

U

نوایش مرا یادِ کودکی هایم می اندازد. آنزمانها که برای بیدار شدن و سحری خوردن، چه تقلایی می کردم. و اگر خواب می ماندم و بیدارم نمی کردند، انگار دنیایی را از من گرفته بودند. یادم هست که سر ِ سفره‌ی مادربزرگ، با چشمهایی که هنوز گیج ِ خواب بود و منگِ هوای تو، می نشستم و لقمه لقمه‌ی غذا را که فرو می دادم، انگار قدم به قدم به تو نزدیک تر شده‌ام. آرام می شدم با بودنت. با حسٌ ِ داشتنت؛ با خواندت و با خیال ِ جواب دادنت.. چند وقتی‌ست اما، که جوابی از تو نمی گیرم. نخوانده‌ام‌ات، قبول؛ اما گفته بودی به یادم هستی.. شاید هنوز برای کودکی هایم می نویسی.. آخر آدرسم عوض شده است: بزرگ شده‌ام. آنقدر بزرگ که سفره‌ی مادربزرگ، برایم خیلی کوچک شده. دیگر برای بیدار شدن هم تقلا نمی کنم. دیگر شب هایم هم بوی ِ تو را ندارد. خیلی وقت است صدایت نکرده‌ام. سخت شده‌ای یا سخت شده‌ام.. تسبیحت توی کتابخانه است، کنار ِ بقیه‌ی یادگاری ها. حتما پُر از خاک شده.. خیلی وقت است سراغش نرفته‌ام. و جانمازم؛ اصلا نمی دانم کجاست.. جانماز ِ زردِ مخملیَم، که چقدر نرم بود.. و حتما هنوز هم هست..
اما چه کنم.. دلم برایت تنگ نشده.. نمی خواهم ادای آدمهایی که دوست نداری و دوست ندارم را در بیاورم. الآن هم، فقط ، انگار تکه‌یی از کودکیَم را شنیدم، کمی یادِ گذشته ها افتادم؛ گفتم دو سه خطی بنویسم و به خودم بگویم:

چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو، دولت بگیر..



هرچند حوصله‌اش را ندارم.

14 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home

 
Free counter and web stats